سعید ابوطالب در گفت‌وگو با «شرق»بررسي كرد گروه سياسي- مرجان توحيدي: هم شيمي خوانده، هم سينما، هم علوم سياسي، هر سه را هم دوست دارد و اين روزها فيلمسازي را «دوست‌تر» مي‌دارد تا شيمي و البته سياست! فضاي سياسي آنقدر برايش دلسرد‌كننده بوده تا پس از يك دوره تجربه نمايندگي آن هم در مجلس هفتم كه او آن را ضعيف‌ ناميده، عطاي نمايندگي مجلس نهم را به لقايش ببخشد و از ثبت‌نام و كانديداتوري هم خود‌داري كند. اين چهره سعيد ابوطالب در اين روزهاست كه هم قرارهاي تلويزيوني‌اش در دفتري در خيابان جردن تعيين مي‌شود و هم بيشتر مصاحبه‌هاي سياسي‌اش در آنجا ضبط مي‌شود. هرچند كه ترجيح مي‌دهد وزن گفت‌وگو‌هاي سياسي‌اش به فعاليت‌هاي تلويزيوني‌اش نچربد. مي‌گويد وقتي درباره سياست حرف مي‌زند، همه سلول‌هاي مغزش كار مي‌كند! با اين حال باوجود آنكه سعي كرده از فضاي سياست دور باشد و خود را به ساخت برنامه‌هاي تلويزيوني مشغول كند، اما هنوز هم از جمله معدود اصولگراياني شناخته مي‌شود كه در فضاي تعريف و تمجيد از دولت، نه تنها چهره نقادانه خود را حفظ كرده بلكه اگر از او راجع به آزادي بيان و انديشه و مطبوعات هم در ايران سوال شود، پاسخ‌هاي قابل تاملي مي‌دهد كه گاه در اصولگرايي او ترديد ايجاد مي‌شود. شايد از همين روست كه تاكيد دارد خود را مستقل بنامد و البته وقتي هم به او مي‌گويم كه مواضعش گاه به اصلاح‌طلبان نزديك مي‌شود تاكيد دارد كه اصلاح‌طلب نشده است! شايد به همين دليل هم سعي دارد تا با رسانه‌هاي اصلاح‌طلب گفت‌وگو نكند، با اين حال گفت‌وگو با شرق را قبول كرد. ابوطالب مي‌گويد حرف‌هايي كه او و همراهانش در مجلس هفتم زدند حالا مطهري به آنها رسيده و گويا او هم بايد اين تجربه را از سر مي‌گذرانده تا به مطهري اين روزها نزديك شود. او چند مستند در دست ساخت دارد و يك مسابقه براي تلويزيون و همچنان بناي دوري از سياست را در سر دارد. به چه دليل در انتخابات نهم مجلس شوراي اسلامي شركت نكرديد؟ شما قبلا گفته بوديد كه انگيزه كار سياسي نداريد. من مي‌خواهم بدانم از فضاي سياسي دلسرد شديد و به همين دليل ثبت‌نام نكرديد؟ از فضاي فعلي دلسرد شدم، در واقع فضاي فعلي مجلس را براي حضور افرادي كه سعي مي‌كنند در مجلس مستقل باشند، مناسب نمي‌دانم. من معتقدم شأن مجلس آنچنان كه در قانون اساسي تدوين شده، حفظ نمي‌شود؛ يعني مجلس سر جاي خودش نيست؛ يعني مشخصا در مجالس هفتم و هشتم مي‌بينيد كه قوه مجريه سقف فعاليت‌هاي قوه مقننه را كوتاه كرده بود و اجازه فعاليت نمي‌داد كه اين شرايط الان هم هست و البته ريشه اين موضوع به سازوكار داخل مجلس بر مي‌گردد. من معتقدم هر قدر كه از اول انقلاب گذشته مجالس متاسفانه ضعيف‌تر شده است. به نظر من نظام سياسي ما چيزي شبيه نظام‌هاي نيمه پارلماني مي‌باشد و چرخش به سمت قدرت پارلمان است. بنابراين مجلس از آنچه امام(ره) در تعريف خودش مي‌فرمودند كه مجلس در راس امور است يا مثلا مجلس تنها دستگاهي است كه همه دستگاه‌ها و همه قوا بايد تابع آن باشند، فاصله گرفته است. يك مقدار از مساله هم به فرآيند داخل مجلس برمي‌گردد. بنابراين اگر شما مي‌خواهيد در مجالس تاثيرگذار باشيد بايد يك عددي حدود 30 تا 40 نفر آدم‌هاي همراه در مجلس حضور داشته باشند. فكر مي‌كنيد اين عدد فراهم نمي‌شد؟ در مجلس هفتم اين اتفاق نيفتاد، يعني در مجلس هفتم فراكسيوني كه ما تحت عنوان فراكسيون اصولگرايان مستقل تشكيل داديم اين عدد به 15 نفر هم نرسيد كه البته اين به سازوكارهاي بيرون مجلس برمي‌گردد. در تبيين اين موضوع هم بايد بگويم كه ابتدا بايد يك تشكل يا ‌يك جرياني بيرون از مجلس شكل بگيرد و آن جريان باعث شود كه ما تاثيرش را در مجلس ببينيم؛ يعني يك جريان 30، 40 نفري مستقل و هميشه مستقل كه در طول چهار سال مستقل باشد؛ جرياني كه تحت هيچ شرايطي مماشات نكند (چه مثلا در برابر دولت اصلاحات، چه در برابر دولت اصولگرا و چه در برابر هر دولتي كه ممكن است بعد از آقاي احمدي‌نژاد بيايد)؛ جريان مستقلي كه حافظ منافع مردم باشند و به وكالت مردم افتخار كنند و به تعبير امروزي‌ها صداي ملت باشند. ‌اگر ما 30، 40 نفر به اين معنا مستقل داخل مجلس داشته باشيم، بعد مي‌بينيم كه يك ريل‌گذاري براي حركت قوه مجريه و دستگاه‌هاي ديگر كشور مي‌شود، بنابراين شما يك مجلس قدبلند، رشيد و تاثيرگذار مي‌بينيد. به اين فكر نكرديد، در اين چند سالي كه از عرصه اجرايي سياست دور بوديد، بخواهيد با همراهان‌تان در مجلس هفتم مثل آقايان افروغ، سبحاني و... يك تشكل ايجاد كنيد و به فعاليت خودتان چارچوب بدهيد، بعد مي‌توانستيد در همين قالب براي مجلس نهم فعاليت كنيد. داخل مجلس اين اتفاق افتاد؛ يعني يك فراكسيون تشكيل شد. فراكسيون داخل مجلس تعريف دارد. در مجلس هشتم هم كمابيش آقاي مطهري و دوستانشان سعي كردند چنين فراكسيوني ايجاد كنند و من فكر مي‌كنم اين جريان با استيضاح آقاي كردان شروع شد. ولي آن چيزي كه امروز آقاي مطهري به آن رسيده، حرفي بود كه ما چهار سال پيش به آن رسيده بوديم. بايد زمان مي‌گذشت تا آقاي مطهري به اين موضوع مي‌رسيد و آقاي كاتوزيان و دكتر عباسپور كه من الان آنها را نماينده مستقلي مي‌دانم و اميدوارم از اين جنس آدم‌ها در مجلس نهم بيشتر پيدا شود. از آقاي مطهري گله داريد؟ نه. يعني فكر مي‌كنيد آقاي مطهري دير به حرف شما رسيدند؟ مگر آقاي مطهري تجربه چهار ساله داشتند؟ آقاي مطهري الان سرشناس هستند. من نمي‌خواهم از افراد ديگر اسم بياورم؛ آنها هم يك بررسي كردند، بعضي‌هاي‌شان به اين نتيجه رسيدند كه مي‌توانند كانديدا شوند و راي بياورند ولي در مجموع جمع‌بندي كلي اين بود كه باز هم عدد منتقدان دولت (چه اين دولت و چه دولت بعدي) و نماينده‌هاي مستقلين شايد به بيش از 10، 15 نفر و انگشتان دو دست هم نرسد و اين جريان نتواند داخل مجلس نهم تاثيرگذار باشد. شما گفتيد كه من مطمئن بودم عدد مستقل‌ها به 40-30 نفر نمي‌رسد. با توجه به اينكه در مجلس هفتم هم بوديد و احتمالا از وابستگي‌هاي برخي نمايندگان به كانون ثروت و قدرت خبر داشتيد، آيا همين موضوع در مجلس هشتم هم ادامه پيدا كرده كه عدد مستقل‌ها را اين قدر كم ارزيابي مي‌كنيد؟ بله، فراوان بودند. صحن مجلس هفتم بهتر از مجلس هشتم بود. مشكل مجلس هفتم به نظرم مشكل هيات رييسه مجلس بود، چون در مجلس هشتم هيات‌رييسه به مراتب قوي‌تر بود و شأن مجلس را حفظ كرد، منتها صحن مجلس اشكال داشت، يعني در مجلس عده‌اي بودند كه افتخار مي‌كردند وكيل‌الدوله هستند. اينها در واقع روح قانون اساسي را نفهميده بودند يا وابسته به كانون بودند. در واقع اگر قرار بود از يك دستگاهي تحقيق و تفحص شود مثل رسانه ملي و قوه‌قضاييه، عده‌اي فقط به‌ دليل اينكه به آن جريان يا آن كانون خارج از مجلس آسيبي‌ نخورد جلو اين تحقيق و تفحص و سوال را مي‌گرفتند. وقتي مي‌گويم بايد مستقل شود يعني قطع نظر از هر گونه رفاقت و محبتي كه قبلا بوده است. در واقع مي‌خواهم بگويم اين «رودربايستي» است. متاسفانه خيلي از نماينده‌هاي ما وقتي ما مي‌گوييم مستقل نيستند نه اينكه وابسته هستند بلكه دچار رودربايستي هستند؛ رودربايستي با وزرا، رييس‌جمهور، رييس‌ قوه‌قضاييه، با روحانيت و... . رودربايستي به چه مفهوم، آن‌گونه كه شايع است. آيا رودربايستي است كه پشتش نوعي بده بستان وجود دارد؟ نه من اسم بده بستان روي آن نمي‌گذارم. اين رودربايستي‌ها نبايد باشد. وقتي بده بستان نيست چه رودربايستي ممكن است وجود داشته باشد؟ اگر اين رابطه يك رابطه حزبي باشد من به آن احترام مي‌گذارم. اسم اين رودربايستي نيست، اين كار سياسي است و بايد به آن احترام گذاشت. ولي فرض كنيد ما مي‌خواستيم وزارت تعاون را در وزارتخانه ديگر ادغام كنيم، يك‌سري نماينده‌ها به دليل رودربايستي و رفاقت قديمي با وزير تعاون مانع از اين كار شدند. يك روزي ابوطالب و خيلي از آدم‌هاي ديگر در كانديداتوري آقاي احمدي‌نژاد از او حمايت كردند، چون گفتيم شعارهايي كه آقاي احمدي‌نژاد مي‌دهد، شعارهاي ارزشمندي است. شعارهاي انقلاب و شعارهاي امام است ولي به محض اينكه احمدي‌نژاد كابينه‌اش را معرفي كرد باز هم اصولگرايان مستقل كه اولين طرفداران آقاي احمدي‌نژاد بودند اولين منتقدان او شدند. چون معتقد بودند اين كابينه‌اي كه احمدي‌نژاد چيده به شعارهايش ربطي ندارد. احمدي‌نژاد گفت عدم وابستگي به اركان ثروت و قدرت، حركت در چارچوب‌هاي آرمان‌هاي انقلاب، ولي با آن كابينه معلوم بود كه آن آدم‌ها اصلا با هم جور درنمي‌آمدند. فرض كنيد در آن كابينه‌ هم آدمي وجود داشت كه طرفدار ديدگاه آقاي هاشمي در اقتصاد بود و هم آدمي كه نقطه مقابل آقاي هاشمي در اقتصاد است، يا آدمي كه طرفدار ديدگاه فرهنگي رهبر معظم انقلاب است و هم آدمي است كه مخالف ديدگاه رهبري انقلاب در موضوع فرهنگ است و همه اينها در كابينه وجود داشتند. پس معلوم است كه خود احمدي‌نژاد از شعارهايش دوري كرده است اما با همه رفاقت و قرابتي كه وجود داشت بلافاصله اصولگرايان مستقل به نقد كابينه اول برخاستند. در واقع در انتخاب وزير نفت اصولگراهاي مستقل ايستادند، در انتخاب وزير كشور ايستادند در حالي كه معلوم بود پورمحمدي راي مي‌آورد و وزير كشوري كه راي بياورد ممكن است بعدها از آن نماينده‌ها خوشش نيايد، بالاخره اين نماينده‌ها با وزارت كشور كار دارند ولي اصولگرايان مستقل ايستادند و گفتند پورمحمدي به درد وزارت كشور نمي‌خورد اگرچه بعدها معلوم شد كه پورمحمدي يكي از بهترين وزراي كشور است، چون پورمحمدي نشان داد كه مستقل است و تحت‌تاثير فشار رييس دولت قرار نمي‌گيرد. اين ربطي به خوب و بد بودن آدم‌ها و خوب و بد بودن احمدي‌نژاد ندارد. اگر ما بخواهيم مشكل تحزب را در كشورمان حل بكنيم، به نظر من يك پروسه طولاني‌مدت را مي‌طلبد و پديده‌اي نيست كه ما بخواهيم در آستانه انتخابات و در اين گفت‌وگو بررسي‌اش كنيم و بگوييم اگر اين مشكل حل شود بقيه مشكلات‌مان حل مي‌شود، ما هميشه مشكل تخرب را داشتيم. حل هم نشده، هميشه هم به مشكل برخورديم و هميشه لاينحل بوده... من اين را در مسير توسعه سياسي مي‌دانم. ما در مسير هستيم. ما تجربه آزادي و تجربه مردم‌سالاري‌مان محدود مي‌شود به سي‌وچند سال بعد از انقلاب اسلامي، اگرچه باز در اين سي‌وچند سال به خاطر محروميت‌هاي قبل از انقلاب و البته به واسطه جنگ، كشور توسعه سياسي پيدا نكرده است. ما توسعه مطبوعات نداريم، جريان آزاد اطلاعات نداريم، آزادي فكر و انديشه به اين معنا نيست كه قدرت يا حاكميت اين آزادي را نمي‌دهد، فهم آزادي يك مفهوم فرهنگي است، يعني بايد در فرهنگ آدم‌ها باشد و چون ما فقط در اين سي‌وچند سال تجربه به دست آورده‌ايم كه مي‌توان اسم آن را دوران طفوليت يك تمدن گذاشت، بنابراين ما داريم تجربه مي‌كنيم و بايد اين هزينه‌ها را هم بدهيم. خيلي از نماينده‌هاي مستقل در مجلس اول و دوم و سوم هم بودند، هزينه‌اش را هم دادند، البته آن موقع هزينه‌اش را با جان‌شان مي‌دادند مثل شهيد بهشتي و... كه شهيد شدند و در واقع تاوان آزادي‌خواهي‌شان را دادند. الان از آن هزينه‌ها ندارد يعني هزينه جان نيست ولي هزينه‌هاي آبرو هست، خيلي از آدم‌هاي ديگر بايد بيايند و هزينه شوند و اين حرف‌ها را بزنند تا اين حرف‌ها تبديل به فرهنگ شود. بنابراين نياز به زمان دارد، به خاطر همين مدام بايد اين حرف‌هايي را كه من مي‌زنم گفت. اما باز هم يك آدمي مي‌آيد و يك شعارهايي مي‌دهد كه معلوم نيست از كجا آورده و هيچ سابقه و تجربه بلندمدت مديريت هم در كشور ندارد. به دليل اين حرف‌ها رييس مي‌شود. اين حتما بد است. قطع نظر از اينكه آيا او بتواند رييس خوبي بشود يا خير، اين حتما بد است. يعني نمي‌شود هر كسي بدون اينكه يك پشتوانه تاريخي و سابقه مبارزاتي قبل از انقلاب داشته باشد، يك سابقه بلندمدت مديريتي يا حداقل يك پشتوانه حزبي داشته باشد، يك مرتبه بيايد وسط ميدان و رأي بياورد. معلوم است كه كشور آسيب مي‌بيند. من معتقدم كه اين آسيب را در زمان اصلاحات هم خورديم. زمان برد كه آقاي خاتمي رييس‌جمهور شد و زمان برد تا آقاي احمدي‌نژاد رييس‌جمهور شد، ما تاوانش را داديم. حرف‌هاي شما يا كساني كه در تيپ فكري شما قرار مي‌گيرند مشابهت پيدا مي‌كند با برخي از حرف‌هايي كه اصلاح‌طلبان پيش از شما مي‌زدند. الان شما مي‌گوييد آقاي مطهري و همفكران ايشان بعد از چهار سال كه تجربه به دست آوردند به اين نتيجه رسيدند. در اين فاصله زماني شما كه معتقد به تحزب هستيد، معتقد هستيد كه همه چيز بايد روال‌ عادي و قانوني خودش را سپري كند چرا تلاش نكرديد كه اين فعاليت‌ها را منسجم كنيد. شايد اگر در آن سال‌ها فعاليت‌تان را شروع كرده بوديد، چهار سال زمان لازم نبود كه به قول فرمايش شما آقاي مطهري الان به نتيجه‌اي برسند كه شما چهار سال قبل رسيده و اين حرف‌ها را زده بوديد. حرف شما چند بخش دارد. من اصرار دارم اگر قرار است سوال شما چاپ شود حرف‌هاي من هم چاپ شود. حرف‌هايي كه آقاي مطهري مي‌زند، يا دكتر افروغ مي‌زند يا من مي‌زنم سنجش آن حق است. سنجش اصلاح‌طلبي يا اصولگرايي نيست. ممكن است اين حرف‌ها را اصلاح‌طلبان هم بزنند و ممكن است خيلي از اصولگراها هم بزنند. پس شما نبايد به من بگوييد اين حرف‌ها را اصلاح‌طلبان مي‌زدند و شما به اصلاح‌طلبان نزديك شديد. من مي‌دانم چه چيزي دارم مي‌گويم. ممكن است خيلي از حرف‌ها بين اصلاح‌طلبان و اصولگراها مشترك باشد، كه البته به اصلاح‌طلبان خيلي انتقادات وارد است چه در مدتي كه در قدرت بودند، چه الان كه در قدرت نيستند و بعضي از طيف‌هاي تندروي اصلاح‌طلبان انتخابات را تحريم مي‌كنند كه اين حتما اشتباه است. تحريم انتخابات نه به صلاح خودشان است، نه به صلاح مملكت و نه به صلاح تحزب. به نظر من تحريم انتخابات حتما خيانت است، يعني اگر كسي دلش براي كشور مي‌سوزد حتما بايد مردم را ترغيب كند به حضور در انتخابات. اين حرف‌تان متناقض است. شما مي‌گوييد انگيزه كار سياسي نداشتيد يا شرايط سياسي الان دلسردكننده است و نرفتيد. مجلس نهم ادامه مجلس هشتم است و ما چيز خاصي از آن نخواهيم ديد. بعد با اين وضعيت چطور توصيه مي‌كنيد كه اصلاح‌طلبان يا مردم بروند در انتخابات شركت كنند. چند نكته وجود دارد. اولا از جريان اصلاح‌طلبي چند صدا شنيده مي‌شود. من هم همه جريان اصلاحات را متهم نكردم گفتم آنهايي كه انتخابات را تحريم مي‌كنند حتما خيانت مي‌كنند. انتخابات را نبايد تحريم كرد. ما بايد دايم مردم را تشويق كنيم براي اينكه به سرنوشت خودشان حساس شوند و بعد هم در تعيين سرنوشت‌شان شركت كنند. اگر اين اتفاق نيفتد اقليتي رأي مي‌آورد و اقليتي بر مردم حاكم مي‌شود و اين حتما به صلاح كشور نيست. من معتقدم اگر در جريان مشروطه توده مردم پشت علما و روشنفكران ديني را خالي نمي‌كردند آن بلا سر مشروطه نمي‌آمد. الان معتقدم اگر مردم عقب‌نشيني كنند آن بلا دوباره بر سر كشور مي‌آيد. مي‌خواهم بدانم اختلافي كه بين جريانان‌هاي مختلف اصولگرا هست چه شكلي است ، آيا مي‌توانيم بگوييم كه بين جريان‌هايي كه تا قبل از اين ما اسمش را مي‌گذاشتيم جريان‌هاي جديد اصولگرايي مثل تيپ ايثارگران، مثل تيپ رهپويان كه اينها يك مقدار جديدتر از جامعتين يا مثلا جبهه پيروان بودند؛ با شما كه مي‌گوييد مستقل هستيد اختلافات تا چه حد جدي و مبنايي است؟ آيا اصلا اختلاف مبنايي داريد يا اختلافات سليقه‌اي است؟ من اين اختلافات را مبنايي نمي‌بينم. اختلاف مبنايي يعني اينكه يك گروهي قانون اساسي را قبول داشته باشند، يك عده‌اي قبول نداشته باشند. من معتقدم كه بين حقوق مردم و حقوق حاكميت اصالتا اختلافي نبايد باشد، يعني اين دو (مطالبات حاكميت با مطالبات مردم) نبايد روبه‌روي همديگر قرار بگيرند. اگر اين اتفاق افتاد، اتفاق بدي است. اگر اصولگرايي به معني پايبندي به همه بندهاي قانون اساسي است، اين اصولگراها و خودم را و همه اصولگراهاي مستقل و منتقد و صداي ملت را در اين امر پايبند مي‌دانم. بنابراين از اين حيث ممكن است اختلاف بنياني وجود نداشته باشد. ولي من معتقدم كه بين خيلي از اصولگراها و اصلاح‌طلبان هم اختلاف مبنايي وجود ندارد. من اگر اين را مي‌گويم با شناخت مي‌گويم. خيلي از افرادي كه منتسب هستند به جريان اصولگرايي و افرادي كه منتسب هستند به جريان اصلاح‌طلبي و در حد نمايندگي جايگاه و شأن سياسي دارند، اختلاف اينها سليقه‌اي بود. چه كسي گفته اصلاح‌طلبان قانون اساسي را قبول ندارند؟ چه كسي گفته همه اصلاح‌طلبان ولايت‌فقيه را قبول ندارند. البته در جريان اصلاح‌طلب يكسري جريان‌هاي تندرو هست كه الان حرف از تحريم انتخابات مي‌زنند، اما در اصولگراها هم يكسري نگاه‌هاي تندرو هست كه مشخصا مي‌گويند راي آدم‌ها با هم مساوي نيست. در جريان اصولگرايي جريان‌هاي تندرويي هستند كه مشخصا به حقوق مردم اعتقاد ندارند و فكر مي‌كنند كه آنها شهروندتر هستند. چه بخشي از اصولگراها چنين طرز تفكري دارند؟ ما چنين تفكري را در جريان‌هاي منتسب به اصولگرايي مي‌بينيم. نمي‌شود اسم ببريد؟ خير، مخاطب شما هوشمند است، هم شما مي‌دانيد و هم من مي‌دانم چه كسي را مي‌گويم. بعضي از افراد داخل جريان اصولگرايي در واقع براي ولايت‌فقيه شأني قايل هستند كه خود ولايت‌فقيه اين شأن را قايل نيست. براي ولايت‌فقيه تقدسي قايل هستند كه خود ولايت‌فقيه اين تقدس را قايل نيست. وقتي مي‌گوييم ولايت‌فقيه يعني ولايت فقه، ولايت‌فقيه يعني ولايت انبيا، ولايت مطلقه فرد، ولايت‌فقيه نيست، ولايت انبيا نيست. چون انبيا حرف خودشان را نمي‌زدند و حرف مبدا وحي را مي‌زدند. رهبر انقلاب خودشان در سفر كرمانشاه مي‌گويند كه ولي‌فقيه حق ندارد و اجازه ندارد كه در كار قوا دخالت ‌كند. ولي اينها مي‌گويند بايد اجازه گرفت، مي‌گويند براي هر طرحي بايد رفت و از رهبري پرسيد. اينها يك نوع تندروي است و تندروي‌هاي ديگر هم وجود دارد. متاسفانه اين صدا به نوعي ديگر از دولت هم شنيده مي‌شود كسي كه موافق من نيست، مخالف است. كسي كه با من نيست عليه من است. اين حرف معلوم است كه مبناي عقلي ندارد. اين حرف زشت است. ممكن است خيلي‌ها با شما نباشند ولي عليه شما هم نباشند. من فكر مي‌كنم مردم از اين تندروي‌ها عبور مي‌كنند. من اختلاف اصولگرايان را مبنايي نمي‌دانم. چنان‌كه اختلاف خيلي از اصولگرا و خيلي از اصلاح‌طلبان را هم مبنايي نمي‌دانم. حالا كه فعلا جريان اصلاح‌طلبي آنقدر در عرصه سياست حضور ندارد كه بخواهيم در مورد آن صحبت كنيم. شما چندبار گفتيد اصلاح‌طلبان در قدرت نيستند و من هم من تاييد كردم كه نيستند و من مي‌گويم خود اصلاح‌طلبان مقصر بودند. آن طيف تندروي اصلاح‌طلبان، عمر اصلاح‌طلبي را در كشور كوتاه كرد در صورتي‌كه مي‌توانست عمر بيشتري داشته باشد، يعني مي‌توانست چند دوره ديگر در مجلس باشد و بخشي از قدرت رسمي را در اختيار داشته باشد. فرض را بر اين بگذاريم كه تندروهاي اصلاح‌طلب عمر دوره اصلاح‌طلبي را كوتاه كردند. آيا اين اتفاق ممكن است براي جريان اصولگرايي بيفتد. افتاده. من با اين حرف شما موافق نيستم ولي چون يك بحث ديگر باز مي‌شود ترجيح مي‌دهم از آن بگذرم. ولي اصولگراها از اين اشتباهات نمي‌كنند ولي بالاخره اين حرف‌ها سبب مي‌شود كه مردم از اصولگراها رو برگردانند. شما نقدي كه به صحبت من داشتيد، اين بود كه من گفتم يك بخشي از جريان اصولگرايي نگاهش متفاوت از نگاه مستقل‌هاست. مي‌خواهم تعريف شما را بدانم. شما كه مستقل هستيد نگاه‌تان نسبت به پياده شدن قانون اساسي و اجراي قانون اساسي چيست و چه تفاوتي دارد با نگاه تيپ ايثارگران، رهپويان و تيپ جبهه متحدي كه الان حضور دارد؟ من تعريف خودم را از قانون اساسي مي‌گويم و تعريف آنها را بايد از خودشان بپرسيد. شما معتقديد كه ما مخالف هستيم. مي‌گويم ما متفاوت هستيم. اولا قانون اساسي به عنوان يك ميثاق ملي قابل احترام است و تا روزي كه عوض نشده همه بايد سر بنهند بر اين قانون اساسي، اين را علم سياست مي‌گويد و منطق حكم مي‌كند. ولي قانون اساسي حتما قابل تغيير است اگر يك‌بار متمم خورده باز هم مي‌تواند متمم بخورد. آيا قانون اساسي مثل آيات قرآن غيرقابل نقض است؟ خير، پس اگر يك‌بار عوض شده باز هم مي‌تواند عوض شود. منتها آيا كسي مي‌تواند به قانون اساسي اعتقاد نداشته باشد. بله، ممكن است كسي اعتقاد نداشته باشد. اگر كسي قانون اساسي را قبول نداشته باشد از دايره شرع و دين خارج مي‌شود؟ نه حتما خارج نمي‌شود. يكي ممكن است بعضي از اصول قانون اساسي را قبول نداشته باشد، ولي از دايره شرع و دين خارج نيست اما آيا كسي كه قانون اساسي را قبول ندارد يا بعضي از اصول قانون اساسي را قبول ندارد، حق دارد كه خودش داخل قدرت رسمي باشد، قدرت رسمي كه اين قانون اساسي تعريفش مي‌كند؟ خير. ممكن است شما ملتزم به قانون اساسي نباشيد عيبي هم ندارد. شما شهروند هستيد، محترم هستيد، اين حقوق عمومي را داريد و ممكن است متشرع‌تر از خيلي‌ها باشيد كه در قدرت هستند ولي آيا شما كه قانون اساسي را قبول نداريد، مي‌توانيد در قدرت رسمي وارد شويد؟ نه حق نداريد. من قانون اساسي را مترقي مي‌دانم. معتقدم كليت اين قانون اساسي مترقي است، ميثاق ملي است، يادگار امام است، محصول انقلاب اسلامي است و بايد همه اصولش اجرا شود. اما آيا همه اصولش اجرا مي‌شود؟ خير. چه كساني مقصر هستند؟ هيچ‌كس مقصر نيست، ما در مسير تجربه نظام مردم‌سالاري ديني هستيم. وقتي مي‌گوييم در مسير تجربه هستيم يعني اين نظامي كه داريم ممكن است تا نظام مطلوب خيلي فاصله داشته باشد ولي اين قانون اساسي اصولي دارد كه از حقوق مردم دفاع مي‌كند، از آزادي‌هاي مدني، آزادي‌هاي مطبوعات، آزادي انديشه و فعاليت احزاب. آيا به اينها عمل مي‌شود؟ خير. نه اينكه مقاومتي در برابرش باشد، بلكه زمان مي‌برد، چون اين كار يك كار فرهنگي است. آيا آزادي‌ای كه در قانون اساسي تصريح شده الان وجود دارد؟ معلوم است كه وجود ندارد. چرا وجود ندارد؟ براي اينكه آزادي يك بستر فرهنگي مي‌خواهد و بستر فرهنگي‌اش وجود ندارد. يعني هم دولتمردان و حاكميت تحمل نقد ندارند و هم توده قدرت نقد ندارد. نقد كردن، نظام مي‌خواهد، اهل فن مي‌خواهد، پارادايم مي‌خواهد. الان پارادايمي وجود ندارد. بنابراين قانون اساسي مترقي است اما همه اصولش اجرا نمي‌شود. اگر عده‌اي قانون اساسي را قبول ندارند ما نبايد آنها را از حق حيات محروم كنيم. افرادي كه در انتخابات 88 باختند بايد به نتيجه انتخابات تن مي‌دادند، اگر تن مي‌دادند هنوز در جريانات سياسي بودند. چرا تن ندادند؟ حتي اگر بر فرض بعضي از حرف‌هايشان هم درست بود، چرا تن ندادند؟ حتي اگر قانون بد اجرا مي‌شد. قانوني كه بد اجرا شود بهتر از بي‌قانوني است. بايد به نتيجه انتخابات تن مي‌دادند. من نمي‌خواهم اسم بياورم اما تفاوت نگاه وجود دارد. الان چند دسته رقابت بين جريان‌هاي مختلف اصولگرايي است. چه اشكالي دارد. من نمي‌گويم عيب دارد، شما مي‌گوييد شما متفاوت هستيد. مي‌خواهم بدانم تفاوت شما با جبهه متحد و جبهه پايداري چيست، همه هم مي‌گوييد اصولگرا هستيد. تعريف شما از اصولگرايي چيست. اصولگرايي به معناي پايبندي به ارزش‌هاي انقلاب و قانون اساسي است، بر اين اساس بعضي از اصلاح‌طلبان را هم اصولگرا مي‌دانم.